English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (470 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
corn snow U برفی که دانه بندی درشت دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coarse aggregate U مصالح دانه بندی درشت
sieve analysis U تجزیه دانه خاک توسط الک ازمایش دانه بندی
coarse gravel U شن درشت دانه
coarse aggregate U مصالح درشت دانه
grading U دانه بندی
granulating U دانه بندی
continuous grading U دانه بندی پیوسته
gap grading U دانه بندی گسسته
continuous grading U دانه بندی یکسره
paricle size analysis U دانه بندی کردن
gap grading U دانه بندی ناپیوسته
granulator U دستگاه دانه بندی
poorly graded U دانه بندی نامنظم
grading envelope U پوش دانه بندی
aggregates U مصالح دانه بندی
aggregate U مصالح دانه بندی
grading envelope U منطقه دانه بندی
air elutriation U دانه بندی با هوا
grading curve U منحنی دانه بندی
grading curve U نمودار دانه بندی
well graded U خوب دانه بندی شده
wet classifler U سرندی که باان شن و ماسه را جهت دانه بندی شستشومیدهند
conglomerate U سنگ جوش دانه درشت جوش سنگ
conglomerates U سنگ جوش دانه درشت جوش سنگ
gooseflesh U دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس
grain U دانه دانه کردن جوانه زدن
granulator U دانه دانه کننده ماشین خردکردن
granularly U بطور دانه دانه یا جودانه
granulate U دانه دانه شدن یا کردن
corn U میخچه دانه دانه کردن
corns U میخچه دانه دانه کردن
fine grained U دانه دانه شده ریز
races U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
snowy U برفی
snow shoe U برفی
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
calotte U قله برفی
snowcap U کلاهک برفی
snowcap U کلاله برفی
snowman U ادمک برفی
snow-white U سفید برفی
snow cave U اتاق برفی
snowmobile U اتومبیل برفی
snowcap U قله برفی
snowshed U سایبان برفی
snowmen U ادم برفی
snowman U ادم برفی
snowslide U سرسره برفی
deadman U کارگاه برفی
snowmen U ادمک برفی
weasel U سورتمه برفی
weasels U سورتمه برفی
snowshoe U کفش برفی
harnessing U پوشش کفش برفی
harness U پوشش کفش برفی
harnessed U پوشش کفش برفی
glissade U سرخوردن روی شیب برفی
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
granulated metal U فلز دانه دانه
granulation U دانه دانه سازی
grainer U دانه دانه کننده
granulate U دانه دانه کردن
granularity U دانه دانه بودن
snowshoe U کفش اسکی باکفش برفی راه رفتن
Joshegan U جوشقان [این منطقه در مرکز ایران از قرن دوازدهم هجری قالیبافی با طرح بندی لوزی معروف بوده است. لوزی ها از انواع گل ها بهره گرفته و گاه حالت یک ترنج بزرگ دارد.]
lappets U [حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. U هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging U ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification U طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
classifications U طبقه بندی رده بندی
wording U جمله بندی کلمه بندی
classification U طبقه بندی رده بندی
lineaments U طرح بندی صورت بندی
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
lineament U طرح بندی صورت بندی
coarse grained U درشت
gruff U درشت
harsh U درشت
grained U درشت
harsher U درشت
harshest U درشت
sturdier U درشت
hulking U درشت
grossest U درشت
rough-hewn U درشت
tibias U درشت نی
rough U درشت
shank U درشت نی
roughest U درشت
sturdy U درشت
sturdiest U درشت
jumbos U درشت
jumbo U درشت
macrosomatic U درشت تن
rough hewn U درشت
tibia U درشت نی
coarse fibred U نخ درشت
coarse U درشت
grosser U درشت
majuscular U درشت
grosses U درشت
of a coarse fibre U نخ درشت
abrupt U درشت
grossing U درشت
magnifier U درشت کن
coarsest U درشت
macro U درشت
grossed U درشت
shin bone U درشت نی
gross U درشت
coarser U درشت
crass U درشت
macro generator U درشت زا
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade U تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
bumble bee U زنبور درشت
magnifier U درشت نما
brutish U بی شعور درشت
magnification U درشت نمایی
boldfacing U درشت نمایی
boldface U حرف درشت
majuscule U حرف درشت
snowberry U اقطی گل درشت
engross U درشت نوشتن
rappee U انفیه درشت
cobnut U فندق درشت
macromolecule U درشت مولکول
crus U درشت نی ساق
costard U سیب درشت
chesty U درشت پستان
gross U درشت بافت
grossed U درشت بافت
grosser U درشت بافت
grosses U درشت بافت
grossest U درشت بافت
largest U درشت لبریز
larger U درشت لبریز
large U درشت لبریز
magnifying U درشت کردن
magnify U درشت کردن
rudas U درشت گنده
gaint molecule U درشت مولکول
magnifies U درشت کردن
text hand U دستخط درشت
rough spoken U درشت سخن
magnified U درشت کردن
grossing U درشت بافت
lumped U تکه درشت
lump U تکه درشت
macro library U درشت کتابخانه
macro difinition U درشت تعریف
kersey U شال درشت
buckshot U ساچمه درشت
macrocycle U درشت حلقه
macrocode U دستورالعملهای درشت
macrography U درشت نویسی
largeof limb U درشت اندام
lumps U تکه درشت
gritted U ماسه درشت
magnifications U درشت نمایی
rough U درشت ناهموار
roughest U درشت ناهموار
macroinstruction U درشت دستور
exaggerated stereoscopy U درشت نما
showering U درشت باران
macrograph U خط و تصویر درشت
showered U درشت باران
grits U ارد درشت
grit U ماسه درشت
kerria U برگ درشت
macrocode U درشت برنامه
grumpish U ترشرو درشت
macro processor U درشت پردازشگر
macro U درشت دستور
macropsia U درشت بینی
grained U درشت باف
macro declaration U درشت اعلان
macro assembler U درشت همگزار
hulking U درشت استخوان
macro call U درشت فراخوان
macro assembler U درشت همگذار
megalopsia U درشت بینی
megalopsis U درشت بینی
macroscopic U درشت نمود
showers U درشت باران
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1incentive
1A hero can affect on the people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
1popsicle
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com